Life alarm

هر لحظه زندگی برای من مثل یک آلارم میماند ،آلارمی که مرا به مقصد نهایی میرساند

تبلیغات تبلیغات

آناستازیا و دریزیلا

من دوتا دخترخاله داشتم ، مثل درزیلا و آناستازیا از بچگی باهام بد بودن یجاهایی وقتی خالم دعواشون میکرد میومدن منو از سر به دیوار میکوبیدن وقتی مامانشون نفرینشون میکرد می‌گفت الهی خواهر زادتو بگیره الهی الهامو بگیره ! هیچوقت نفهمیدم چرا آنقدر با من بدن ، آخه هیچوقت بهشون بدی نکرده بودم هیچوقت دلیل تنفرشونو نفهمیدم ، وقتایی بود که اونا تو پول غرق بودن تو خوشبختی ، یه روز که بیخانمان شده بودیم رفتیم خونشون تا بابای عنترم شاید یروز به فکر خونه باشه اونوقت ها
Life alarm ، ۱۴۰۳-۰۱-۲۷ ، متفرقه
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها